هوش مصنوعی:
شاه چین با لشکرش به منطقهای رسید و آتبین را دید. آتبین با خشم تهدید کرد که اگر شاه چین و لشکرش در آن بیشه بمانند، آنها را مجازات خواهد کرد. او قول داد که انتقام بگیرد و دشمنان را از بین ببرد. شاه چین از پاسخ آتبین ناراحت شد و به سمت گذرگاه حرکت کرد. یکی از مشاوران به او پیشنهاد داد که صبر کنند و در تاریکی شب حمله نکنند، بلکه صبر کنند تا روز بعد با برنامهریزی بهتر عمل کنند. شاه چین به توصیههای مشاور گوش داد و لشکر را متوقف کرد.
رده سنی:
15+
متن شامل صحنههای تهدیدآمیز، جنگ و انتقام است که ممکن است برای کودکان مناسب نباشد. همچنین، زبان شعر کلاسیک و مفاهیم پیچیدهتر آن برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درکتر است.
بخش ۵۲ - برخورد دو سپاه
شه چین چو با لشکر آن جا رسید
چنان ساخته آتبین را بدید
هم از پشت شبرنگش آواز داد
که ای بدکنش ریمن بدنژاد
در این بیشه چندی توانید بود
چو آمد زمانه، ز چاره چه سود
سوی ره شتابد ز سوراخ مار
چو از وی برآرد زمانه دمار
چو بر آتبین افگنم چشم خویش
برانم بر او بی گمان خشم خویش
به جان برادر که شاه من است
به هر کار پشت و پناه من است
که زنده نمانم ز جمشیدیان
سواری که بندد به کینه میان
شما را همه پیش این شوربخت
بیاویزم از شاخهای درخت
کُشم هر گُره را به پادافرهی
فرستم به شهری سر هر مهی
چنین گفته بود آتبین با سپاه
که بر پاسخ او ببندند راه
بود کز شتاب اندر آید به آب
که از کار دیو است کار شتاب
چو لختی از این سو بیاید سپاه
برایشان بگیریم هر گونه راه
که اسبانشان خسته و مانده اند
ز چین روز و شب بیرکان رانده اند
بود کایزد پاک پرورگار
دگر بار از ایشان بر آرد دمار
شه چین از ایشان چو پاسخ نیافت
بر آشفت و سوی گذر گه شتافت
بدو گفت گوینده کای شهریار
در این روز تنگ است ما را شمار
به یکباره صد مرد نتوان شکست
فرو باید آمد بر این پهن دشت
یک امشب گر ایدر درنگ آوری
از آن به که نامت به ننگ آوری
که دشمن بسی کرده باشد بنه
به شب رفت خواهد همی یک تنه
به شبگیر ما بگذرانیم رود
از آن سو نیاییم از اسبان فرود
بسازیم بر پی چو تیر از کمان
بیابیم بر دشمنان بی گمان
هر آن گه که شد آتبین خود اسیر
بدوزیم پشت سپاهی به تیر
وگر بر لب رود گیرد درنگ
به کشتی توانی شدن سوی جنگ
چو گفتار گوینده بشنید شاه
همان جا فرود آورید آن سپاه
چنان ساخته آتبین را بدید
هم از پشت شبرنگش آواز داد
که ای بدکنش ریمن بدنژاد
در این بیشه چندی توانید بود
چو آمد زمانه، ز چاره چه سود
سوی ره شتابد ز سوراخ مار
چو از وی برآرد زمانه دمار
چو بر آتبین افگنم چشم خویش
برانم بر او بی گمان خشم خویش
به جان برادر که شاه من است
به هر کار پشت و پناه من است
که زنده نمانم ز جمشیدیان
سواری که بندد به کینه میان
شما را همه پیش این شوربخت
بیاویزم از شاخهای درخت
کُشم هر گُره را به پادافرهی
فرستم به شهری سر هر مهی
چنین گفته بود آتبین با سپاه
که بر پاسخ او ببندند راه
بود کز شتاب اندر آید به آب
که از کار دیو است کار شتاب
چو لختی از این سو بیاید سپاه
برایشان بگیریم هر گونه راه
که اسبانشان خسته و مانده اند
ز چین روز و شب بیرکان رانده اند
بود کایزد پاک پرورگار
دگر بار از ایشان بر آرد دمار
شه چین از ایشان چو پاسخ نیافت
بر آشفت و سوی گذر گه شتافت
بدو گفت گوینده کای شهریار
در این روز تنگ است ما را شمار
به یکباره صد مرد نتوان شکست
فرو باید آمد بر این پهن دشت
یک امشب گر ایدر درنگ آوری
از آن به که نامت به ننگ آوری
که دشمن بسی کرده باشد بنه
به شب رفت خواهد همی یک تنه
به شبگیر ما بگذرانیم رود
از آن سو نیاییم از اسبان فرود
بسازیم بر پی چو تیر از کمان
بیابیم بر دشمنان بی گمان
هر آن گه که شد آتبین خود اسیر
بدوزیم پشت سپاهی به تیر
وگر بر لب رود گیرد درنگ
به کشتی توانی شدن سوی جنگ
چو گفتار گوینده بشنید شاه
همان جا فرود آورید آن سپاه
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۵۱ - آگاه شدن آتبین از آمدن لشکر
گوهر بعدی:بخش ۵۳ - رای زدن آتبین با کوش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.