هوش مصنوعی: در این متن، شهروندان شهر نوشان از سختی‌ها و تنگدستی‌های ناشی از محاصره توسط آتبین شکایت می‌کنند و از نوشان، حاکم شهر، درخواست کمک می‌کنند. نوشان در پاسخ قول می‌دهد که با ارسال پیام به شاه ضحاک، برای رفع محاصره چاره‌اندیشی کند و از مردم می‌خواهد صبر پیشه کنند. او همچنین پیشنهاد می‌کند که اگر راه‌حل‌های دیگر مورد قبول نباشد، می‌تواند پیامی به آتبین بفرستد تا شاید از کینه‌جویی دست بردارد. در پایان، مردم از پاسخ نوشان آرامش می‌یابند و او را ستایش می‌کنند.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم پیچیده‌ای مانند محاصره، جنگ، و مدیریت بحران است که برای درک کامل آن‌ها به سطحی از بلوغ فکری و تجربه نیاز است. همچنین، استفاده از زبان کهن و ساختار شعری ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال چالش‌برانگیز باشد.

بخش ۱۲۰ - قحط در شهر خمدان و بتنگ آمدن مردم

همی آتبین داشت خمدان حصار
گه آسایش و گاه در کارزار

به سه ماه شهری به تنگی رسید
خبر زآن به نوشان جنگی رسید

ز بازار و برزن برآمد خروش
که با تو بخورده ست زنهار کوش

زن و مرد و کودک خروشان بُدند
سراسر به درگاه نوشان شدند

که سختی به ما کرد یکباره روی
تو دستور شاهی، یکی چاره جوی

اگر نیز ماهی درنگ آورد
نداریم کس را که جنگ آورد

به شهر اندرون نیست کس تندرست
شد از ناچریدن تن مرد سست

نمانده ست در شهر شیرین و شور
نه در مرد جنگی و بازار، زور

اگر شاه را دشمن است آتبین
ندارد همانا ز ما هیچ کین

که از کین ضحاک و جمشیدیان
سرآید همی مردمان را زمان

گروهی به شمشیر کردند چاک
گروهی به تنگی به دام هلاک

نه کس را به راه خورش دسترس
نه نیرو، نه فریادرس هیچ کس

بترسید نوشان از این گفت و گوی
به نرمی بدان مردمان کرد روی

چنین پاسخ آورد کای مهتران
مدارید از این رنجها دل گران

که من بی گمانم که شه با سپاه
فزونتر بریده ست یک نیمه راه

ز دیهیم چون آگهی یافتم
سوی چاره ی کار بشتافتم

فگندم سوی راه پویان نوند
بدین آگهی پیش شاه بلند

جهاندار ضحاک از این آگهی
زند بر زمین تاج شاهنشهی

نماند که دشمن به نیرو شود
وز او پادشاهی به آهو شود

همان گه سپارد سپاهی به شاه
که دشمن گریزد هم از گرد راه

بود تربی سرکه جایی که آب
نباشد وگرنه نباشدش تاب

چه آتش که گرچه بود سهمناک
توان بی گمان کشتن او را به خاک

فروزنده مهتاب چندان بود
که خورشید تابنده پنهان بود

ز هر دست، دستی دگر برتر است
ابر هر سپاهی یکی مهتر است

وگر خود شما را جز این است رای
من آرم یکی رای دیگر بجای

فرستم سواری بر آتبین
مگر سوی خوبی گراید ز کین

پذیرمش از این شهر یک ساله باز
مگر باز گردد از این شهر باز

ز گفتار او رام شد انجمن
شدند آفرین خوان بدو مرد و زن
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۹ - نامه ی نوشان به کوش
گوهر بعدی:بخش ۱۲۱ - پیام نوشان به آتبین و پاسخ وی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.