۱۹۱ بار خوانده شده

بخش ۱۲۱ - پیام نوشان به آتبین و پاسخ وی

دگر روز نوشان یکی برگزید
که گوید به گفتار و داند شنید

بدو گفت از این شهر بیرون خرام
ز مردم سوی آتبین بر پیام

که شهری همی گوید و لشکری
که تو شهریاری و گندآوری

نه دانش بود شاه را این نشست
که این شهر هرگز نیاید به دست

به ده سال کمتر نگردد خورش
که انبار شاه آید این پرورش

فزون است انبار شاه از هزار
سراسر پر از دانه ی آبدار

اگر شاه ده سال جنگ آورد
وگر روزگاری درنگ آورد

همان است روزی و شادی همان
نیایدش سود از درنگ و زمان

به چین اندرون شهرها دیگر است
کز این شهر دیوارشان کمتر است

که بر در نیاردش کردن درنگ
توانی گشادن مر او را به جنگ

وگر شرم داری همی گشت باز
از ایدر فرستیم یک ساله باز

گر از شاه گیتی نکوهش بود
ز دارای چین هم پژوهش بود

ولیکن روا است پنداشتی
که از جنگ بهتر بود آشتی

و دیگر که دارای چین با سپاه
به نزدیکی، ما کشیده ست راه

زمان تا زمان است کایدر رسد
اگر شاه برگشته باشد سزد

ز ما این سخن شاه را پند باد
به پذیرفتن پند خرسند باد

چو پیغام بشنید پاسخ فزود
کز این گفته شهری نیابند سود

زن و کودک کوش و گنجش بنیز
به من داد باید دگر هیچ چیز

مرا با سپاهی و شهری چه کار
چو از کاخ دشمن برآمد دمار؟

فرستاده زی شهر چون بازگشت
از او کوی و برزن پرآواز گشت

ز پاسخ بترسید مردم همه
فتاد اندر ایشان بسی دمدمه

که این کی توان کرد و کی شاید این
چه گوییم فردا به دارای چین

دگر باره یک ماه کردند جنگ
به سنگ و به زوبین و تیر خدنگ

فراوان ز خمدان و چین کشته شد
ز خون باره ی شهر آغشته شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲۰ - قحط در شهر خمدان و بتنگ آمدن مردم
گوهر بعدی:بخش ۱۲۲ - نامه کردن طیهور شاه ماچین به سوی آتبین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.