۱۷۶ بار خوانده شده

بخش ۲۵۷ - هدایای فریدون به کوش

فرستاد مر کوش را خواند پیش
چو آمد، نشاندش بنزدیک خویش

یکی مایه ور پایگه ساختش
فراوانش بستود و بنواختش

چو برگشت و آمد بنزدیک شاه
یکی خلعت آراست او را پگاه

ز تخت گرانمایه و تاج زر
پرستنده خوبان زرّین کمر

از اسبان تازی و هر گونه ساز
ز خوبان چنگی و بربط نواز

هزار اشتر ماده پر خواسته
یکایک به دیبا بیاراسته

صد از زرّناب و صد از بویها
صد از جامه و گونه گون مویها

دگر آلت رزم و ساز یلی
زره بود با خنجر کابلی

درفشی گرانمایه ی پُربها
بدو داد با پیکر اژدها

از آن خواسته خیره شد چشم کوش
ز شادی روانش برآمد بجوش

ندید و ندارد کس آن را به یاد
که خسرو فرستاد زی دیوزاد

ز خورشید دریا چو آمد بجوش
بپوشید تن جامه ی شاه، کوش

بر اسب شهنشاه گیتی نشست
کمر بر میان بَست و بگشاد دست

همی راند با قارن نیکخواه
چنین تا رسیدند در پیشگاه

دو کرسی نهادند در پیش تخت
نشستند با شاه دو نیکبخت

به دست خودش خسرو دادگر
ز فیروزه دادش کیانی کمر

بدو گفت شاه از ره مرغوا
که فیروز بادی و فرمانروا

کمر بر میان بست کوش سترگ
به فرمان کو شهریار بزرگ

دو رخ کوش بر خاک تیره پسود
نیایش همی بر ستایش فزود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۵۶ - کوش در پیشگاه فریدون
گوهر بعدی:بخش ۲۵۸ - سخن گفتن فریدون با کوش درباره ی باختر و سیاهان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.