هوش مصنوعی:
این متن توصیفی شاعرانه و خیالی از یک شهر افسانهای به نام شارستان است که با طلا، یاقوت، زمرد و دیگر گنجینهها تزئین شده است. این شهر دور از دسترس و پر از رمز و راز است، جایی که هیچ کس نتوانسته مانند آن را بسازد یا حتی ببیند. همچنین اشارهای به شهر دیگری نزدیک دریای عمیق شده که مردمانش شادکام هستند و پوشش خاصی دارند. متن با هشدار درباره شاهانی که به این شهر حمله میکنند پایان مییابد.
رده سنی:
12+
متن دارای مفاهیم پیچیده و تصاویر شاعرانه است که ممکن است برای کودکان کمسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات به جنگ و ویرانی وجود دارد که برای مخاطبان مسنتر مناسبتر است.
بخش ۳۶۴ - شارستانی به نام ارم
دگر شارسْتانی ست از سیم ناب
به شکل عقابی سر اندر سحاب
که اندازه زآن بر نشاید گرفت
طلسمی بزرگ است و جایی شگفت
یکی نغز سیمرغ پرداخته
ز سیم سپید از برش ساخته
ز هر روی ده روزه ریگ روان
رسیدن بدان شارْسْتان کی توان
ارم خوانده یزدان و کس آن ندید
که مانند آن هیچ راه نافرید
میان من و اندلس جای اوست
نه دشمن همی بیند آن را نه دوست
درختش همه زرّ و یاقوت بار
همه برگ او زُمْرُد آبدار
زمینش همه خشت زرّین و سیم
شکوفه ز مرجان و درّ یتیم
می و شیر در جوی با انگبین
که سازد چنین، جز جهان آفرین
یکی شهر نزدیک دریای ژرف
نهادی تو بازارگاه شگرف
ز خمدان به فرسنگها هشتصد
برآید همی تا کس آن جا رسد
برآرنده ماروق کرده ست نام
در او مردمانی همه شادکام
همه پوشش بانها استخوان
ز پهلوی ماهی گرفتند خوان
هرآن شاه کآهنگ شهر آورد
ز بیداد و تاراج بهر آورد
نماند همی زنده سالی فزون
چنین ساخته مردم پُر فسون
به شکل عقابی سر اندر سحاب
که اندازه زآن بر نشاید گرفت
طلسمی بزرگ است و جایی شگفت
یکی نغز سیمرغ پرداخته
ز سیم سپید از برش ساخته
ز هر روی ده روزه ریگ روان
رسیدن بدان شارْسْتان کی توان
ارم خوانده یزدان و کس آن ندید
که مانند آن هیچ راه نافرید
میان من و اندلس جای اوست
نه دشمن همی بیند آن را نه دوست
درختش همه زرّ و یاقوت بار
همه برگ او زُمْرُد آبدار
زمینش همه خشت زرّین و سیم
شکوفه ز مرجان و درّ یتیم
می و شیر در جوی با انگبین
که سازد چنین، جز جهان آفرین
یکی شهر نزدیک دریای ژرف
نهادی تو بازارگاه شگرف
ز خمدان به فرسنگها هشتصد
برآید همی تا کس آن جا رسد
برآرنده ماروق کرده ست نام
در او مردمانی همه شادکام
همه پوشش بانها استخوان
ز پهلوی ماهی گرفتند خوان
هرآن شاه کآهنگ شهر آورد
ز بیداد و تاراج بهر آورد
نماند همی زنده سالی فزون
چنین ساخته مردم پُر فسون
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۶۳ - ساختن گنبد و بتی بر چهر خویش
گوهر بعدی:بخش ۳۶۵ - چهار طاقی نزدیک شهر ارم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.