۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲

مصور چون به تصویر آورد موی میانش را
چسان خواهد کشیدن با قلم مد بیانش را

دلم پیوسته از چین دو ابرویش حذر دارد
که نتواند کشیدن غیر صانع کس کمانش را

کلالت نیست در نطقش سخن لیکن ز بیتابی
چو بیرون می شود بوسیده می آید دهانش را

ز عین عالم نگردیده واقف حق نمی داند
که کور از بی وقوفی ها یقین داند گمانش را

خیالم را ظهور مهر فیضش کرده پیراهن
که شمع از پردهٔ فانوس سازد دودمانش را

نه با اغیار نی با من سعیدا الفتی دارد
که از آن دوست می دارم دل نامهربانش را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.