۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

بیرون ز سینه طرح مینداز داغ را
چشمی بد است رخنهٔ دیوار باغ را

در موسمی که لاله قدح پر ز خون کند
حیف است بی شراب گذاری ایاغ را

بس جستجوی یار که کردم ز هر دیار
دانسته کس نداد ز جانان سراغ را

روغن کشم ز نرگس بادام، شام هجر
روشن کنم به یاد نگاهی چراغ را

از یار اهل جذبه سعیدا صفا برند
خود گو چه سود نکهت گل بید باغ را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.