هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و درد ناشی از آن سخن میگوید. او بیان میکند که عشق و درد به هم گره خوردهاند و عمرش را در رنج و جانکندن گذرانده است. شاعر از بخت کمک میخواهد تا بتواند بار دیگر به معشوق نزدیک شود و در راه او فداکاری کند. او همچنین توصیه میکند که در مسیر عشق قدم برداریم تا صدای معشوق در جانمان طنین انداز شود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد و رنج عشق ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.
شمارهٔ ۱۶
تا شد حکیمم عشق او با درد شد الفت مرا
تا شد رفیقم درد او رفت از سرم گرد هوا
عمری است تا کار دلم خون خوردن و جان کندن است
نی در غمت حالا مرا افتاده بر سر این بلا
از بخت می خواهم مدد جذبی ز زلف یار هم
تا باز خاک راه او در دیده سازم توتیا
در کوی جانان می روی با کاروان عشق رو
تا هر قدم در گوش جان از او رسد بانگ درا
نی چون برید از برگ خود با هر لبی دمساز شد
با هر نوا شد آشنا تا شد سعیدا بینوا
تا شد رفیقم درد او رفت از سرم گرد هوا
عمری است تا کار دلم خون خوردن و جان کندن است
نی در غمت حالا مرا افتاده بر سر این بلا
از بخت می خواهم مدد جذبی ز زلف یار هم
تا باز خاک راه او در دیده سازم توتیا
در کوی جانان می روی با کاروان عشق رو
تا هر قدم در گوش جان از او رسد بانگ درا
نی چون برید از برگ خود با هر لبی دمساز شد
با هر نوا شد آشنا تا شد سعیدا بینوا
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.