۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳

زمین شوره، ای جان، کی شناسد قدر باران را؟
دلی اندوهگین داند صفای چشم گریان را

نزاعی نیست با شیطان فقیری را که قلاش است
ز عیاران ره خوفی نباشد مرد عریان را

چه خرمن ها که خاکستر نشد از تابش برقی
کند یک جرعه می افشا هزاران راز پنهان را

نگردد نکته دان طفلی نباشد عیب استادش
چو بی جوهر بود تیغی چه نقصان است سوهان را

سخن از شاهد و می گو رقیبان را مگو از حق
نصیحت به ز شیرینی نباشد طفل نادان را

وفا مشاطهٔ حسن است لیکن کس نمی داند
نگه دارید ای خوبان به عاشق عهد و پیمان را

از این عالم که یک ساعت به حال خود نمی ماند
چه جمعیت به دست آید سعیدای پریشان را؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.