۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸

تا کمند وحدت دل کرده ام موی تو را
تکیه گاه خویش کردم طاق ابروی تو را

گر به صد پیراهن یوسف بپیچی باز هم
با دماغ آشفتگی ها می برم بوی تو را

بی نیازی ها تو را از ناز هم بیگانه کرد
خوب می دانم تو را طبع تو را خوی تو را

وحشی چشم تو الفت با کسی نگرفته است
رام کی کس می تواند کرد آهوی تو را؟

راستی بالذات یک مو نیست در زلف کجت
کس مسلمان کی تواند کرد هندوی تو را؟

جویبار دیدهٔ خود را اگر دریا کنم
کی توان در بر کشیدن سرو دلجوی تو را؟

از ازل با غم سعیدا استخوان پرورده است
کی شود خون شیر مادر طفل بدخوی تو را؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.