۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶

شد عمرها که از نظر افتاده خواب ما
رنگ پریده می شکند آب و تاب ما

پیچیده است حلقهٔ زلفش بر آن میان
گویا ز ماه بسته کمر آفتاب ما

آمد رقیب و باده کشید و خبر کشید
خوش توبه ها شکست ز بوی شراب ما

پیوسته سر دهد به هوای نگاه او
با بحر اتحاد ندارد حباب ما

حشر از میانه نامهٔ ما را برون فکند
شد جمع، خاطر از گنه بی حساب ما

ما عاشقیم هر که به تقلید دم زند
باشد گناه در پی امر صواب ما

آن شعله خو مزاج ندانم چه می کند
آتش فکنده در جگر دل کباب ما

از خط دور عارض و از حلقه های زلف
بر ماه بسته است کمر، آفتاب ما

کوتاه سیر، عمر سعیدا و راه دور
بیهوده نیست در پی جانان شتاب ما

نیست دل مأیوس دارد در پی خود روز، شب
صبح نومیدی دمد هر چند آه سرد ما

چنگ خود ای زهره با خورشید پرداز و برو
دوست کی دارد طرب را جان غم پرورد ما؟

از خیال ما سعیدا فیض می بارد به خاک
کم نمی گردد به زیرش گنج بادآورد ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.