۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶

بیجا نمی خلد به دلی تیر آه ما
مژگان چشم آبله شد خار راه ما

از عجز ما همیشه قوی رشک می برد
با برق می زند دو برابر گیاه ما

یک نکته ای است در نظر اهل معرفت
از خط سرنوشت شکست کلاه ما

از خشم چرخ و کشمکش دست روزگار
شد چون کمان شکستگی ما پناه ما

جایی که چشم عفو تو مژگان به هم زند
در دیدهٔ [صواب] نشیند گناه ما

چون خط و خال، زینت روی دو عالم است
سودای مفلسانه و فقر سیاه ما

تا بوسه دست داده سعیدا به پای او
ساییده است سر به ثریا کلاه ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.