هوش مصنوعی: این متن به موضوع عشق و جنون، رنج‌های زندگی، و پذیرش تقدیر می‌پردازد. شاعر از عشق به عنوان سرمایه‌ی زندگی یاد می‌کند و از دردها و سختی‌هایی سخن می‌گوید که مانند دایه‌ای، انسان را پرورش می‌دهند. همچنین، اشاره‌ای به فنا و نیستی دارد و این که حتی سایه‌ی انسان در این جهان گذرا همسایه‌اش است. در نهایت، شاعر به پذیرش سرنوشت و افتادن از دست فلک اشاره می‌کند، اما با این حال، جایگاه خود را در بالای صدر فنا می‌بیند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند رنج و فنا ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۴۷

شور عشق است و جنون حاصل و سرمایهٔ ما
سنگ طفلان بود از خان غمش دایهٔ ما

منزل ما و فنا در ته یک دیوارند
سایهٔ ماست در این بادیه همسایهٔ ما

ما در این مهد چه خواهیم به خود بالیدن
که به صد خون جگر شیر دهد دایهٔ ما

هر که را رغبت بی ساخته با جنس خود است
دست در گردن ما چون نکند سایهٔ ما؟

گر ز دست فلک افتیم سعیدا غم نیست
بسکه بالا شده در صدر فنا پایهٔ ما
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.