۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰

در میان ما و او شد حسن بی پروا نقاب
تابش خورشید بر خورشید شد پیدا نقاب

روز محشر روی او از هیچ کس پوشیده نیست
می شود خجلت به چشم عاصیان فردا نقاب

آسمان در فکر دیدارش سراپا دیده شد
تا مبادا افکند از روی مه سیما نقاب

خوشتر از دل نیست جای ذکر جانان هوش دار
دختر رز را نباشد بهتر از مینا نقاب

تا نپوشی چشم از جان، گوهرت ناید به دست
دیدن او را به ما شد دیدهٔ بینا نقاب

وسمه ننگ است ابروش را سرمه عار دیده اش
دلبری را بسته از رنگ حنا بر پا نقاب

اشک ما اکثر حجاب دیدهٔ ما می شود
همچو موج بحر گاهی بر رخ دریا نقاب

مبدأ درمان و درد خویش می دانیم کیست
حکمت حق را نباشد بوعلی سینا نقاب

عارف از آگاهی دایم سعیدا عارف است
یا غیر دوست باشد بر دل دانا نقاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.