۱۸۶ بار خوانده شده
تو جان و من به جانت گشته طالب
تو نور دیده و از دیده غایب
چنان قانون شرعت زد بر آهنگ
که از می شد لب پیمانه تایب
جهان بس خورده با هم فرق نتوان
که در این دوران غرایب از عجایب
ز دست خویش در آتش فتادی
که در معنی اقارب شد عقارب
مکن در کار او عیبی که پیداست
سعیدا چون قلم در دست کاتب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
تو نور دیده و از دیده غایب
چنان قانون شرعت زد بر آهنگ
که از می شد لب پیمانه تایب
جهان بس خورده با هم فرق نتوان
که در این دوران غرایب از عجایب
ز دست خویش در آتش فتادی
که در معنی اقارب شد عقارب
مکن در کار او عیبی که پیداست
سعیدا چون قلم در دست کاتب
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.