۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۸

نگاه شوخ [و] دل ساده روبرو شده است
ترا کباب و مرا باده آرزو شده است

خبر نشد سر مویی ز صبح روز فنا
اگرچه ظاهر من چون جهان دو مو شده است

نه عاقلی است دلا کام جستن از آن لب
در این دقیقه بسی حرف و گفتگو شده است

نمانده در جگرم قوت کشیدن آه
گمان برند که داغ دلم نکو شده است

دم از محبت جانان نمی توانم زد
که تار دوستیم بارها رفو شده است

ندیده ایم سعیدا ز غیر، نیک و بدی
که هر چه دیده شد اندر جهان از او شده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.