هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و زیبایی معشوق سخن می‌گوید، با تصاویری مانند مستی، گوهر نایاب، و محراب. شاعر از فراق و اشک‌هایش می‌گوید و اینکه یاد معشوق جهان را برایش منور می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۲۹

هوشیار ای دل که او مست می ناب آمده است
در کنارش گیر زودی وقت دریاب آمده است

هر جواهر کان نمی خواهی تو را آید به دست
گوهر مقصود در این بحر نایاب آمده است

بر صفا روی او منکر چسان گردد کسی
چشم، بیت الله، ابرو طاق محراب آمده است

با خیال زلف در زنجیر کردم پای دل
از تماشای رخش هرگه که بی تاب آمده است

در فراقش خوابم آمد گریه می دیدم به خواب
چون شدم بیدار دیدم بر سرم آب آمده است

نیمشب یاد رخش کردم منور شد جهان
غیر می داند که در این خانه مهتاب آمده است

طفل اشکت گر سعیدا می رود عریان چه باک
نیست عیب این بینوا از عالم آب آمده است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.