۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۵

شایستهٔ درگاه تو هر بی سر و پا نیست
درگاه تو جایی است که گنجایش جا نیست

آتش که درون کار کند شعله ندارد
آن را که دلش سوخته انگشت نما نیست

تا یک نظر از رهگذر دیده درآید
یک رهگذری نیست که صد دیده ورانیست

دست کرمت بسته ره و رسم طلب را
در شهر و دیاری که تویی نام گدا نیست

هر سو که دلم رفت رهی بود به کویت
این طرفه که تا کوی تو یک راهنما نیست

بی درد به آخر نرسد مرحلهٔ شمع
ماند به ره آن دل که در او آه رسا نیست

از باطن کس حرف زدن شرک خفی دان
کز سر دل آگاه کسی غیر خدا نیست

بر عاشق بیچاره ستم این همه یارب
در مذهب معشوق مگر روز جزا نیست؟

از ماست سعیدا که خطاها شده پیدا
ورنه ز قلم آنچه به ما رفت خطا نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.