۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۸

نیست روزی که این منادی نیست
نیست غم در دلی که شادی نیست

آدمی را ز حالت بشری
صفتی به ز نامرادی نیست

راز دل را به اشک می گفتم
لیک طفل است اعتمادی نیست

از پی هیچ کس به جا نرسی
مر تو را گر خدای، هادی نیست

جز بیابان اشتیاق، [سعید]
ره به کویش ز هیچ وادی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.