۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۹

بجز از بخل در این دور زمان چیزی نیست
جز حسد پیشهٔ این آدمیان چیزی نیست

بی نهال قد وسیب ذقن و نرگس چشم
سیر باغ و چمن وآب روان چیزی نیست

قامتت خم شد و از ناوک دم هیچ نماند
گوشه ای گیر که بی تیر، کمان چیزی نیست

گر شود چشم دل از خواب گران وا دانی
مال و جاه و حشم و گنج روان چیزی نیست

اعتمادی نبود بر کرم و لطف جهان
تکیه بر سایهٔ این سرو روان چیزی نیست

چه کشی منت گردون که ورا در ترکش
غیر تیر نفس سوختگان چیزی نیست

از رفیقان مطلب مرهم زخم دل ریش
که در این طایفه جز لطف زبان چیزی نیست

بر همان چیز که داری تو سعیدا رغبت
بیشتر از همه بنگر که همان چیزی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.