۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۲

مرا دمی نفسی لحظه ای و آنی نیست
که با جفا و وفا از تو امتحانی نیست

بجز مشاهدهٔ آن جمالبی کم و کیف
در آن جهان که منم ماه و آسمانی نیست

شهید عشق تو را بهتر از دم شمشیر
میان معرکه امروز ترجمانی نیست

کم است از قدح خشک و کاسهٔ تنبور
هر آن سری که در او شورش و فغانی نیست

همای روح شود صید آن چنان جسمی
که در شکنجهٔ یک مشت استخوانی نیست

قسم به شیشه و پیمانه بینوایان را
که به ز پیر خرابات مهربانی نیست

من از ته دل و جان عندلیب آن با غم
که در قفای بهاران او خزانی نیست

هر آن که سر ز دو عالم کشیده می بینم
که جز در تو پناهی ز آستانی نیست

ز گفتگو چه کند غنچه لال اگر نشود
که در ادای سخن های دل زبانی نیست

خوش است حال سعیدا به یمن همت عشق
که در تدارک برگی و آشیانی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.