۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۵

دل بسکه چشم شوخ تو را نام می گرفت
چشمم به گریه روغن بادام می گرفت

می کرد جا به خانهٔ سیماب انتخاب
هرگاه بی قرار تو آرام می گرفت

انگشت رو به باده که می کرد فی المثل
گر از لب تو بوسه به پیغام می گرفت

اندام سرو بوی گل و رنگ لاله را
قدرت ز پیکر تو سرانجام می گرفت

در راه شوق چون گل صد برگ می شکفت
هر خار چون ز پای طلب کام می گرفت

آن صید لاغرم که اگر باخبر شدی
صیاد گریه پیش ره دام می گرفت

می شد قبول شاه، سعیدای بینوا
گر همتی ز شحنهٔ بسطام می گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.