۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۶

هر که آمد عمر خود را صرف سامان کرد و رفت
شمع را نازم که جسم خویش را جان کرد و رفت

تیشه را بر سر نه از بی طاقتی فرهاد زد
کوه کندن را برای خویش آسان کرد و رفت

گریه ام کی همچو شبنم منت از گل می کشد
اشک من از گریهٔ من گل به دامان کرد و رفت

داشتم زان پیرهن [بویی] چو گل در جیب خویش
سرزد آهی صبح آن را در گریبان کرد و رفت

غنچه را آمد نسیم آشفت بگذشت از چمن
نالهٔ بلبل دل گل را پریشان کرد و رفت

نکهتی از طرهٔ جانان نسیم آورد دوش
بلبل طبع سعیدا را غزلخوان کرد و رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.