۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۷

دلم به گرمی عشق تو باغ باغ شکفت
به سینه از هوس آتش تو داغ شکفت

چرا به سر زنم شعله را چو پروانه
بدین نشاط که امشب گل چراغ شکفت

ز بسکه جامه به تن تنگ بود زد صد چاک
گمان مبر که گل از دولت فراغ شکفت

ز گشت کشت و تماشای باغ مستغنی است
به یک دو ساغر می هر که را دماغ شکفت

همین نه زنده سعیداست بر امید لبت
که ز این هوا گل تصویر در ایاغ شکفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.