۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۶

نه خوی از جبههٔ آن دلبر مغرور می بارد
به چشم من ز روی آفتابش نور می بارد

ندارم در نظر گر بحر شور غم چرا دایم
ز چشم گوهرافشان من آب شور می بارد؟

نم تردامنی سرسبز خواهد کرد خاکم را
چه شد گر ابر رحمت بر سر مغفور می بارد

ز مستی تاک می پیچد به خود سر می کشد هر سو
که کیفیت مدام از دانهٔ انگور می بارد

اگرچه سنگ و چوب از هر طرف بر دار می آید
ولی از عشق، نصرت بر سر منصور می بارد

سعیدا روی خشکی تا ابد زخمم نمی بیند
که از هر چشمهٔ داغم نم ناصور می بارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.