۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۹

ساغر از گردش ادوار چه پروا دارد
از شکستن سر سرشار چه پروا دارد

دوری از روی تو دل را ز سیاهی غم نیست
بی تو آیینه ز زنگار چه پروا دارد

دل خون بستهٔ من عاشق زخم ستم است
عندلیب چمن از خار چه پروا دارد

منع دل کس نتواند کند از کوی حبیب
عندلیب از در و دیوار چه پروا دارد

چین نگیرد به جبین روی زمین از افلاک
کاغذ از گردش پرگار چه پروا دارد

حرف حق گوی سعیدا ز جهان باک مدار
هر که منصور شد از دار چه پروا دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.