۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۴

من از تخمین خاطر گفتمش چون مو کمر دارد
خیال دل خطا باشد که تا مو در نظر دارد

کمانت گوش گردون را به زور چله می آرد
که را دستی که دل از نیش پیکان تو بردارد

چه خون ها ریخت مژگان بلندش از رگ جان ها
هنوز از دل سیاهی خون مردم در نظر دارد

ربایند از سر هم تاجداران تاج اما کو
جوانمردی که یک افتاده ای از خاک بردارد؟

سعیدا هر چه غیر از حق بپوشان چشم و دل ورنی
هر آن نفعی که داری در نظر آخر ضرر دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.