۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۶

به هنگام دعا زاهد نظر بر آسمان دارد
امید دانهٔ گندم مگر از کهکشان دارد

چه گویم با چنان شوخی که در نظارهٔ اول
خدنگ ناز و چشم مست و تیغ بی امان دارد

به جان طور آتش از تجلای تو پیدا شد
ز دست توست هر داغی که در دل آسمان دارد

ز بیداد تو در پیش که گویم چون تو می دانی
دلم از خنجر ناز تو زخم بی نشان دارد

سعیدا هر کمالی را زوالی در کمین باشد
که هر سودی که ماه نو کند آخر زیان دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.