۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۱

مردی که در این ره، دل آگاه ندارد
در منزل صاحبنظران راه ندارد

چون لاله به داغ تو کسی را که جگر سوخت
دیگر سر و برگ نفس و آه ندارد

آیین گدا را به توانگر چه مناسب
کیفیت بی قیدی ما شاه ندارد

سهل است گذشتن ز دو عالم که بگویند
این مفلس ما جز دل آگاه ندارد

بس سعی که دل کرد به سوی تو شتابد
لیکن چه کند همره و همراه ندارد

سر خم نکنم پیش کریمی که سعیدا
گه داشته باشد کرم و گاه ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.