۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۲

سفر هوشوران زود تمامی دارد
باده کم نشئه چو افتد رگ خامی دارد

بادهٔ عشق بنوشید و مترسید که این
نه شرابی است که تا حشر تمامی دارد

زلف چون بند کند پای دلی در زنجیر
زینهارش که بگویید گرامی دارد

از برای مدد قافیه و حسن ردیف
هر زمان عرض به جامی و نظامی دارد

چه بلاها که سعیدا نکشیده است از او
باز در خدمت او قصد غلامی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.