۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۲

رخ زرد عشقبازان چمن و بهار باشد
دل پر ز داغ ایشان همه لاله زار باشد

بفکن به عین دریا خود را و امن بنشین
که بلای موج طوفان همه در کنار باشد

دل غافل آن زمان سرد شود ز دار فانی
سر خویش را ببیند که به پای دار باشد

خبری ز کوی جانان دهد آن کسی که دایم
قطرات اشک خونین به رخش قطار باشد

ز جمال گل کسی فیض برد چو چشم نرگس
که تمام دیده گردد همه انتظار باشد

سخن رقیب بدگو نه پسند خاطر اوست
که به حرف بادآورده چه اعتبار باشد

ز حساب روز محشر نبود غمی سعیدا
که ندیده هیچ کس هیچ که در شمار باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.