۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۸

هر آن تنی که گرفتار پیرهن باشد
چو مرده ای است که او زنده در کفن باشد

گل از طراوت آب و هواست خندان روی
شکفتگی نه به اندازهٔ چمن باشد

میان نفس [و] خرد گفتگوی ملک وجود
همان حدیث سلیمان [و] اهرمن باشد

دل مرا سخن عشق زنده ساخته است
نمیرد آن که دلش عاشق سخن باشد

چو آفتاب سیه قطعه ای است از شب تار
هر آن دلی که گرفتار جان و تن باشد

ز بسکه از دل و جان دوستم به خلق خدا
محب خویش سعیدا رقیب من باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.