۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۴

ز هجرش جان به کار آمد نیامد
سرشکم در کنار آمد نیامد

خمارآلوده و در کف صراحی
خزان رفت و بهار آمد نیامد

رقیب دیوسیرت شکر ایزد
[به دور] آن نگار آمد نیامد

ز من کاری که مقبول تو باشد
فلک هم دستیار آمد نیامد

سعیدا از تماشای خیالش
مگر جانت به کار آمد نیامد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.