هوش مصنوعی:
این شعر از درد فراق و نرسیدن به معشوق سخن میگوید. شاعر از بیقراری جان، اشکهای بیپاسخ، و انتظار بیفرجام مینالد. با وجود گذشت زمان و تغییر فصلها، یار نمیآید و رقیب نابکار نیز مانع است. شاعر از ناکامی در جلب توجه معشوق و ناامیدی از کمک فلک میگوید و در پایان، از تأثیر تماشای خیال یار بر جان خود سخن میراند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عاطفی در شعر وجود دارد که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و کنایههای ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۲۹۴
ز هجرش جان به کار آمد نیامد
سرشکم در کنار آمد نیامد
خمارآلوده و در کف صراحی
خزان رفت و بهار آمد نیامد
رقیب دیوسیرت شکر ایزد
[به دور] آن نگار آمد نیامد
ز من کاری که مقبول تو باشد
فلک هم دستیار آمد نیامد
سعیدا از تماشای خیالش
مگر جانت به کار آمد نیامد
سرشکم در کنار آمد نیامد
خمارآلوده و در کف صراحی
خزان رفت و بهار آمد نیامد
رقیب دیوسیرت شکر ایزد
[به دور] آن نگار آمد نیامد
ز من کاری که مقبول تو باشد
فلک هم دستیار آمد نیامد
سعیدا از تماشای خیالش
مگر جانت به کار آمد نیامد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.