۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۸

هر آن صید کز دام غافل نشیند
گرفتار در دست قاتل نشیند

کریم از ره لطف برخیزد از جای
بر آن در که از عجز، سائل نشیند

بوده بادهٔ صاف و بی غش نصیبش
چو خم هر که در بزم کامل نشیند

نصیحت بود گرچه شیرین چو شکر
ولی بدتر از تیر در دل نشیند

پریشان شدم در میان و ندیدم
کسی کاو به جمعیت دل نشیند

سعیدا خوشا حال آن فقر و خواهش
که برخیزد از تخت و در گل نشیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.