۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۰

ای خوش آن روز که دل در خم گیسوی تو بود
در غم روی تو آشفته تر از موی تو بود

دل به هر تار سر زلف تو می زد چنگی
چه کند شاهد عادل به میان روی تو بود

آن که آتش به جهان در زد و عالم را سوخت
گفتگوی رخ زیبای تو و خوی تو بود

بوی کردم گل و از کار شدم صبحدمی
ظاهراً در نفس باد صبا بوی تو بود

کی نظر جانب آهوی حرم تیز کند
هر که یک روز هواخواه سگ گوی تو بود؟

یاد آن روز که سودای سر زلف تو داشت
دل آشفته سعیدا گل شب بوی تو بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.