۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۷

دل ز بیداد غم خوبان مصفا می شود
از غبار راه یوسف، کور بینا می شود

از تو زیبا می نماید دل به هر نوعی بری
عشوه گر با ناز همراه است رعنا می شود

آنچه من در گریهٔ خود دیده ام از روی تو
گر نباشد در میان روی تو دریا می شود

صدهزاران جان به قربان تو دارد انتظار
بر سر کوی تو یک روزی تماشا می شود

کار من وابسته چون توأم به کار مردم است
کام شیرین می کنم از هر که حلوا می شود

هر خدنگی را که می اندازد آن ابروکمان
با رقیبان است منجر باز با ما می شود

مدعی امروز از ما گفتگو پوشیده است
گر خدا قاضی است فردا این سخن وامی شود

گرد هستی را سعیدا خاک دامن می کنم
آنچه گم کردیم در این خانه پیدا می شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.