۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۰

ز عاشق، صبر، تسکین از دل دیوانه می خواهد
نمی دانم چها آن آشنا بیگانه می خواهد

به استعداد دانش کی توان از خود سفر کردن
که قطع این بیابان همت مردانه می خواهد

روم از خویش و سیر بوستان سازم که گل امشب
ز بلبل ناله از من گریهٔ مستانه می خواهد

همان کج خلقی اهل جهان را دوست می دارم
که سنگ اندازی طفلان دل دیوانه می خواهد

ندانم تخم امید که خواهد سبز شد آخر
که من یک دانه، زاهد سبحهٔ صد دانه می خواهد

برو ناصح به بزم اهل دنیا گرم کن مجلس
که گوش طالب خواب گران افسانه می خواهد

برای ریختن خون دل دیوانه را هر دم
سعیدا گه سبو گه جام گه پیمانه می خواهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.