۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۴

فقر، دل های سیه را کرده است اکثر سفید
می کند آیینه را از زنگ، خاکستر، سفید

آفتاب عالم آرا هم ز گردون قطعه ای است
صبح می سازد به صد خون جگر در بر سفید

برد کار از دست ما رندان به زور زر رقیب
صاحبش را دستگیری کرد روی زر سفید

عشق می باید که آرد خون عاشق را به جوش
می برآید از دل افسردگان خنجر سفید

عندلیب نطق ما هر جا شود سبز ای رقیب
کی تواند کرد آن جا [زاغ] بال و پر سفید؟

نیست جای نقطه ای خالی سعیدا از گناه
نامهٔ ما چون تواند گشت در محشر سفید؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.