هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی به بیان احساسات شاعر نسبت به معشوق و مهر می‌پردازد. شاعر از جدایی و بی‌مهری معشوق شکایت دارد، اما در عین حال به عشق و مهر به عنوان نیرویی الهی و نجات‌بخش می‌نگرد. او از تضاد بین ظاهر و باطن معشوق، سختی دل و زیبایی‌اش می‌گوید و امیدوار است که لشکر مهر به کمکش بیاید. شاعر همچنین از عشق به عنوان عنصری آفریننده و حیات‌بخش یاد می‌کند که حتی از خاکستر آن نیز می‌توان مهر جدیدی ساخت.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۶۱

صبحدم تا شده بیرون ز افق، خاور مهر
رفت جان بر سر مهر و دل من در بر مهر

ظاهر و باطن معشوق به هم دارد جنگ
دل او صورت قهر و تن او پیکر مهر

شهر خالی است ز خوبان و دل ظالم سخت
باشد از غیب رسد بر سر ما لشکر مهر

صبحدم ته به ته غنچهٔ گل را دیدم
همه خون بسته ز بی مهری او بر سر مهر

جز تجلی نبود جسم مرا رنگ وجود
نیست جز ذره هواخواه به بال و پر مهر

آذرش را ز ازل قوت گیرایی نیست
که نشد پخته یکی خام از این اخگر مهر

ز آتش حسن تو خورشید اگر سوخت چه باک
می توان ساخت دوصد مهر ز خاکستر مهر

چون صبا زلف شب از چهرهٔ مقصود گشود
بود طغرا خط مشکین تو بر دفتر مهر

فلک از حلقه به گوشان در جانان است
می کند سجده به پیش بت ما داور مهر

کی رسد بادهٔ دیدار سعیدا تا هست
اندرین میکده مینا فلک و ساغر مهر؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.