۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۳

ساقیا در گرد کن جام پیاپی زود باش
نشئه دیگر می دهد می بر سر می زود باش

شعله ای از عشق پیدا کن که پیری می رسد
بر فروز آتش که آمد موسم دی زود باش

انتقام ناز او از ما فقیران می کشی
داد ما را هم ستان این چرخ از وی زود باش

جادهٔ مقصود را نام و نشان معلوم نیست
هر که را بینی در این رهرو پیاپی زود باش

یک نفس باشد که با او خویشتن همدم کند
ساز خود را از خودی کن پاک چون نی زود باش

این غزل را صائبا هم ای سعیدا گفته است
«های [هایی] سر کن ای بی درد، هی هی زود باش»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.