هوش مصنوعی:
شاعر در این ابیات از درد عشق و فراق میگوید و از بیتوجهی معشوق شکایت دارد. او از دیدن معشوق هم رنج میبرد و هم لذت، و این تناقض را به زیبایی بیان میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد و رنج عشق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۳۹۲
دارم بتی که کار نظر نیست دیدنش
رم یاد می دهد به غزال آرمیدنش
داغم از آن که گوش چرا می کند به غیر
غم نیست از نصیحت من ناشنیدنش
دارم مهی که شرح جفایش چسان کنم
نادیدنش عذاب و بلایی است دیدنش
هر آب را چو چشمهٔ حیوان کند ز لطف
عریان چو آفتاب و چو ماهی تپیدنش
دیروز داغ گشت سعیدا ز بسملی
بر خاک اوفتادن و در خون تپیدنش
رم یاد می دهد به غزال آرمیدنش
داغم از آن که گوش چرا می کند به غیر
غم نیست از نصیحت من ناشنیدنش
دارم مهی که شرح جفایش چسان کنم
نادیدنش عذاب و بلایی است دیدنش
هر آب را چو چشمهٔ حیوان کند ز لطف
عریان چو آفتاب و چو ماهی تپیدنش
دیروز داغ گشت سعیدا ز بسملی
بر خاک اوفتادن و در خون تپیدنش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.