۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۴

من به چشم و رخ آن سرو روانم مخلص
بنده ام در صفت جسم به جانم مخلص

داشتم جنگ به این خوش کمران لیکن کرد
پیچش زلف به آن موی میانم مخلص

گرچه خوبان همه را لب شکرین است اما
هست آنی به لب آن که به آنم مخلص

کس ز من گوی محبت نتواند بردن
بندهٔ پیرم و با طرز جوانم مخلص

نیست در نیت من چیز دگر جز محبوب
لیک با غیر سعیدا به زبانم مخلص
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.