۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۷

یا من فتح باسمک باب السلام فیض
انت السلام دارک دارالسلام فیض

در مدح قامت تو و لعل لب تو بود
هر جا رسیده است به گوشم کلام فیض

صیدی که شد اسیر تو فیض است قسمتش
خال و خط تو دانهٔ فیض است و دام فیض

سرو بهشت و پیکر فیض است قامتش
چشم و نگاه، بادهٔ فیض است و جام فیض

بالم ز ذوق چاک زنم خرقه همچو گل
هر گه صبا ز کوی تو آرد پیام فیض

قد تو عمر خضر و خرامت روان پاک
روی تو صبح صادق و زلف تو شام فیض

من واله ام تو را و تو حیران خویشتن
من مست چشم و چشم تو مست مدام فیض

افتد به پای من گل اگر بو نمی کنم
در گلشنی که نیست سعیدا دوام فیض
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.