۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۱

گفتند بر رخ تو نمایان شده است خط
بد کرده هر که گفته به روی تو زین نمط

در دیده اش ز نور سودای نبوده است
حرفش غلط برآمد و خط بر رخت غلط

خط بر رخ تو نسخهٔ خوبی تمام کرد
خالی است بر کنار لبت جای یک نقط

افتاده ام به دست دل چشم اشکبار
تا کی کشم مزاحمت دشت و رنج شط؟

شیخی اگر کند ز سعیدا عجیب نیست
منصور شد به دار بقا و سری سقط
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.