۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۲

می رود آخر چو از تن پس ز تن جان را چه حظ
خانه گر از لعل و یاقوت است مهمان را چه حظ

خلق را عید است امروز از تماشای رخت
ای به قربان تو گردم چشم حیران را چه حظ

از لب شکرفشانت وز نگاه چشم مست
در کمند حلقهٔ زلفت اسیران را چه حظ

ما به جان و دل جفا و ناز خوبان می کشیم
از جفا لیکن نمی دانیم خوبان را چه حظ

عشقبازی با جمالش از هوسناکان عجب
گرچه سودا پخته باشد لیک خامان را چه حظ

کی به محض گفتگو لذت توان بردن ز عشق
گر درون خانه خورشید است دربان را چه حظ

حرف حق با طالب دنیا سعیدا سود نیست
بر سر گور مجوسی ختم قرآن را چه حظ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.