۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۳

خویش را یکبارگی تا سختم از دل وداع
از میان ما و او برخاست رسم انقطاع

[ذره ای] تا مهر دنیا هست یاران را به دل
دایماً در کار خواهد بود آیین نزاع

بس خنک بربسته زاهد بر سرش عمامه را
زان برودت دایماً از نزله اش باشد صداع

جرم ما و رحمت حق هر دو خواب افتاده است
تیرگی از ابر باشد خوشنما از مه شعاع

یک سر مو فعل بیجا هست نقصان کمال
جامه کوتاه است کم باشد چو اطلس [یک ذراع]

عشقبازی را سعیدا از هوسناکان مجو
سالک این راه ساکن باید و مرد شجاع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.