۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۷

لاله و صد برگ رعنا نیست در گلزار عشق
داغ نومیدی است زیب گوشهٔ دستار عشق

بس کساد افتاده است این جا قماش خودنما
نیست سودا غیر ترک خویش در بازار عشق

سوختن کشتن به آب انداختن بر هم زدن
از ازل این است تا روز قیامت کار عشق

حشر از پا افتد و معزول گردد نفخ صور
گر نوازد مطرب تقدیر موسیقار عشق

در علاج درد مجنون ای حکیم اجزا مکوب
بی شراب وصل صحت کی شود بیمار عشق؟

رقص دارد بر دم شمشیر خون کشتگان
کی سر منصور زحمت می کشد بر دار عشق؟

از تمنای تجلی نی مرادش خلق بود
بلکه اثبات حقیقت بود در تکرار عشق

راز خود خود فاش می سازد سعیدا [مشک عشق]
ورنه کی باشد کسی را طاقت اظهار عشق؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.