هوش مصنوعی:
این شعر از غم و فراق یار سخن میگوید و تأثیر خیال در زندگی شاعر را بیان میکند. شاعر از روزهای روشن وصل و تاریکیهای فراق میگوید و اینکه خیال چگونه به همراه دردسرها و ناکامیها تبدیل به بخشی از زندگی او شده است. در نهایت، با اشاره به اینکه جهان خیال است، یادآور میشود که انسان برای خیال آفریده نشده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۴۴۱
از آن زمان که غم او گرفته جای خیال
دگر به گوشهٔ دل کم رسیده پای خیال
به روز وصل دلم صاف تر ز آینه بود
فراق یار مرا کرد آشنای خیال
به فکر گوی سخن گر مراد می خواهی
که زر شود سخن مس ز کیمیای خیال
چه فکرها که نکردم نمی رسد چه کنم
به غیر پنجهٔ دل دست کس به پای خیال
به فکر نفی سوای تو بسکه گردیدم
نیافتیم در این خانه ماسوای خیال
به هر خیال که رفتم گرفت دردسرم
نشد موافق طبع دلم هوای خیال
جهان اگرچه خیال است لیک حضرت حق
نیافریده سعیدا تو را برای خیال
دگر به گوشهٔ دل کم رسیده پای خیال
به روز وصل دلم صاف تر ز آینه بود
فراق یار مرا کرد آشنای خیال
به فکر گوی سخن گر مراد می خواهی
که زر شود سخن مس ز کیمیای خیال
چه فکرها که نکردم نمی رسد چه کنم
به غیر پنجهٔ دل دست کس به پای خیال
به فکر نفی سوای تو بسکه گردیدم
نیافتیم در این خانه ماسوای خیال
به هر خیال که رفتم گرفت دردسرم
نشد موافق طبع دلم هوای خیال
جهان اگرچه خیال است لیک حضرت حق
نیافریده سعیدا تو را برای خیال
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.