۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۳

رخ تو دیدم و در عالم دگر رفتم
تمام دل شدم و از پی نظر رفتم

به هر چمن که ز خط و رخ تو کردم یاد
میان سبزه و صد برگ تا کمر رفتم

چو شیشه سرخوش و صافیدل آمدم در بزم
چو آفتاب به سر بردم و به سر رفتم

چو تیر کج عقب افتاده بودم از مطلب
به زور باد و هوا گرچه پیشتر رفتم

برای آن که خبر یابم از حقیقت کار
بیامدم به صد امید و بی خبر رفتم

همان ز بخت سیه باز سر برون کردم
چو خامه تا به گلو گر در آب زر رفتم

ز بخت تیره سعیدا نیافتم خبری
چو آفتاب بسی گرچه دربدر رفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.