۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۴

یوسف از حلقه به گوشان تو دیدم گفتم
آنچه در چاه زنخدان تو دیدم گفتم

کفر را باعث جمعیت ایمان در خواب
چون خم زلف پریشان تو دیدم گفتم

با صبا عزم سفر تا سر کویش دارم
هر که از خانه به دوشان تو دیدم گفتم

نیست لایق که نشینی تو به چشم همه خلق
آنچه در مرتبه [و] شأن تو دیدم گفتم

نسبتی نیست شکر را به لب شیرینش
[طوطیی] در شکرستان تو دیدم گفتم

از کمند تو رها یافته در عالم نیست
آسمان را ز اسیران تو دیدم گفتم

دل خون بستهٔ من نیشتری می خواهد
از دل خویش به مژگان تو دیدم گفتم

در کتاب دل صدپاره سعیدا امروز
غزل لایق دیوان تو دیدم گفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.